شنبه، آبان ۲۹

به سراغ من اگر مي‌آييد،هـــــيس !

اوووه چقــــدر خوب ميشد،چقـــدر عالي ميشد،چقـــدر محشر ميشد،اگر يك جايي در اون قرآن،يا يك پيامبري،امامي،امام زاده اي،نواده‌اي چيزي ميگفت كه جويدن صدا دار غذا و هر خوراكي ديگري گناه دارد،حرام است،اصلاً گناه كبيره است در حد دروغ و غيبت و زنا و اين حرفاست...يا چه ميدانم يكي از اين مَراجعان تقليد ميامد و در رساله اش مينوشت كه:بر اساس آيه شماره فلان از سوره فلان اگر در هنگام تناول اطعمه،صوتي از دهان شخص خورنده،به گوش بغل دستي‌اش برسد،طعام او حرام بوده و خوردن آن،حكم گاز زدن گوشت تن برادر ديني اش را دارد آن هم خام خام..دروغكي حتي...يا مثلاً ميگفتند قال رسول الله:اي كساني كه ايمان آورده ايد بر شما واجب است كه غذايتان را بيصدا كوفت كنيد...
اصلاً كاش همه خوراكي ها نرم بودند،جنس مارشمارلو و ميشد بيصدا جويدشان ...اصلاً قابل تصور نيست زجري كه از شنيدن صداي خرت خرت نون برشته و چيپس و ته‌ديگ و خيار و هر چيــــــــــــز خرت خرت كنندهء ديگري،ميبرم و چطور اع‌صابم خط خطي ميشود...اصلاً اگر يك روزي من را به جرمي انداختند زندان و خواستند با شكنجه از زير زبانم حرف بكشند،عملي ترين روش اين است كه ده،پانزده تا آدم بياورند و من را بنشانند وسطشان و دست چندتاشان چيپس بدهند و دست چند تاي ديگر نون برشته و دست چند تاي ديگر ته ديگ و اينها و بهشان بگويند كه تند تند گاز بزنند و بجوند...براي اينكه مطمئن تر هم باشد ميتوانند بهشان دستور بدهند كه با دهان باز اين كار را انجام دهند و درست كنار گوش من،آنوقت است كه به التماس ميفتم كه اينها را خفه كنند تا من زندگينامه‌ام را برايشان بياورم روي كاغذ و مهر و امضا هم بزنم پايش و خلاص.
در اين موقعيت كه قرار ميگيرم،هر چقدر هم گوشهايم را ميگيرم و فشار ميدهم با خودم آهنگي زمزمه ميكنم و صدايش ميپيچد در درونم،باز هم يك ذره از آن صداي مزخرف به پرده هاي گوشم ميرسد و ديوانه ام ميكند...من شخصاً همين جا به نمايندگي از تمام كساني كه مثل من هستند و تا حالا صداي مظلومانه مان در نيامده است،تمام شمايان را به معتقدات و نا معتقدات و دوست داشته ها و دوست نداشته هايتان قسم ميدهم تا از اين خورا كي هاي خرت خرتي كمتر بخوريد يا بگذاريدشان براي وقتي كه تنها هستيد و بعد هم آرام آرام بجويدشان،بلكم عذابش كمتر شود...عذاب است آقاجان،عذااااب !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر