بعد از یک غیبت طولانی...
نمیدونم باید چه طوری شروع کنم،یکی سخت به نظر میرسه...عمقاً دلم برای نوشتن،برای وبلاگ نوشتن تنگ شده بود و خلاء اش آزارم میداد...داستانش مفصله...برای اینکه دوباره شروع کنم به نوشتن یک اسم جدید لازم داشتم و همانطور که میدونید از خیلی وقت پیش دنبالش میگشتم تا اینکه بالاخره پیدا کردم،راحت تر از اونیکه به نظر می اومد...اینطوری که یک روز نشستم جلوی برجهای کتابهای گوشه اتاق و از بین اسمهای اونها،دنبال یک اسم خوب گشتم،تا اینکه چشمم افتاد به یک کتاب قطع جیبی سبز که روی کتابهای دوران نوجوانی گذاشته بودم...لبخند در پای نردبان،نوشتهء هنری میلر...راستش فقط دو سه صفحهء اولش را خوانده بودم و بعد هم انداخته بودمش کنار،آن زمانها...اما به هر حال اسم کتاب رفت قاطی گزینه ها...بعد باز چششم افتاد به کتابی که وسطهای برج رمانهای خارجی ام بود...مانون لسکو نوشتهء آبه پِروو/قرن 18...البته روی جلد نوشته شاهکار فنا ناپذیر و جاویدان...پشت جلد هم این توضیح را داده که:داستان شوالیه دگریو و مانون لسکو را پس از رمان رومئو و ژولیت باید زیباترین تراژدی عاشقانه غربی دانست که از شهرت جهانی برخوردار می باشد...و همین دو خط توضیح کافی بود تا هر دختری را وسوسه به خریدنش کنه و من خریدمش و خوندمش و آخراش هم چند قطره ای اشک ریختم...بعد هم چند بار اسمش را با خودم تکرار کردم و از تلفظ مانون خوشم آمد...خلاصه اینطوری شد که من این دو تا اسم را پیدا کردم و حالا احتیاج به یک آدرس جدید داشتم...اول میخواستم که به بلاگفا وفادار بمونم و همونجا یک آدرس جدید بسازم و بقیه ماجرا،اما متأسفانه تازه فهمیدم که بلاگفا امکان انتقال آرشیو نداره و باید کلی تنظیمات و اینا روی وبلاگ و فایرفاکس انجام داد تا بشه یک بک آپ فسقلی از آرشیو گرفت...این شد که قید بلاگفا را زدم و بعد یکسری تحقیقات میدانی انجام دادم روی پرشین بلاگ و میهن بلاگ و بلاگ اسکای و بلاگر...تا اینکه آخر بلاگر مقبول افتاد و حالا من اینجا هستم...مثل این است که از ایران مهاجرت کرده باشید به اروپا یا آمریکا...الان حس یک مهاجر غرب زدهء جو زده را دارم در این بلاگر...میدانید همهء این امکاناتش یک طرف،این تنظیمات قالبش هم یک طرف...فکرش را بکنید با یک کلیک عکس پس زمینه عوض میشود و با چند تا کلیک دیگر میتوانید کلاً کمپزیسیون قالب را از این رو به آن رو کنید و دیگر خبری از آن کدهای اچتيامال مزحرف و پیچیده نیست...خلاصه اینکه بلاگر و ریخت و قیافه وبلاگ را و اسم را و همه چیزش را کلی دوست دارم و حالا حس خوبی دارم و میخواهم بنویسم،البته شاید کمی متفاوت با قبل...میخواهم تا آنجا که میشود تمام آن قانون و ماده و تبصره هایی را که قبلاً در آن وبلاگ برای خودم وضع کرده بودم را بگذارم کنار و فقط بنویسم...هر چیزی،از هر موضوعی،فقط برای خودم...ممکن است اینجا با هر چیزی روبرو شوید،شویم...شاید یک متن بلند بالا ببینید که حوصلهء تان نکشد بخوانیدش و شاید یک پست یک خطی...شاید خودم نوشته باشم،شاید قسمتی از کتابی که خوانده ام باشد،شاید یک جمله یا متن کوتاه ادبی یا شعری یک بیتی یا چند بیتی باشد که در گودر خوانده ام و بعد اینجا هم بیاورمش،یا هر چیز دیگری...ممکن است روزی چند بار بنویسم و ممکن است کار به هفته ای یک پست هم بکشد...نمیدانم،خودم هم هنوز مطمئن نیستم چه اتفاقی خواهد افتاد...مهم این است که من اینجا خوشحالم و خاطرخواه وبلاگ تازه ام شدم و میخواهم اینجا زندگی کنم.
بگذارید این چندتا نکته را هم بگویم:
اول اینکه دوستانی که وبلاگ قبلی را لینک کرده بودند،اگر تمایل داشتید آن لینک را حذف کنید و به جایش این اسم و آدرس را بگذارید،لطفاً!
دوم اینکه توانستم از آرشیو قبلی یک بک آپ بگیرم،اما خب این بلاگر عزیز بازی در می آورد!پس آدرسش را گذاشتم آن گوشه...یا بالاخره موفق میشوم واردش کنم یا اینکه هر از چند گاهی یکی از آن پستهای قدیمی را کپی میکنم اینجا،محض تجدید خاطره.
آخری هم اینکه اگر هر جایی،در کامنتدانی وبلاگ خودتان یا هر وبلاگ دیگری،کامنتی دیدید با اسم "ترقه" آگاه باشید که من نیستم و یک بنده خدای دیگری میباشد.
اینجا هم من میخوام اولین کامنتو بذارم :دی
پاسخحذف[گل]
پاسخحذفبرای آغازی جدید و خانه ای جدیدتر و تولدی دیگر
مرسی :)
پاسخحذفتبریک ...
پاسخحذفشما هم مرسي :)
پاسخحذفبه به، مبارکه... اضافهش کنیم به گودرمون، ببینیم ازین به بعد قراره چی به خوردمون بدی!
پاسخحذفلطف ميكني موسيو جان [گل و اينا]!
پاسخحذفبه به به عزيزمي
پاسخحذفمباركه
ميدونم عالي ميشه
تو بيشتر!
پاسخحذف